محل تبلیغات شما

سلام چه شهریوری بود امسال.مثل برق و باد گذشت و البته برای من آخراش سخت گذشت.ازینروزای پر غصه بگم که حال روحیمون خوب نیست گفتم روحیمون منظورم کل خانواده بخاطر خواهری درگیریم.قبلا نوشتم خواهری رو پیش دکتر طب سنتی بردیم بلکه درمانش کنه جواب تومورمارکتش که اومد دیدیم نه تنها کمتر نشده تومورش بلکه 100و خورده ای رفته بالا .وای نمیدونید که چه ها کشیدیم و دیگه خوهری رو پیشش نبردیم کثافت 30میلیون ازمون تا الانش پول گرفته.قراره بریم ازش شکایت کنیم.بعداز این موضوع دیگه خواهری کلا خودشو باخت و همش خوابه و غصه میخوره.برا عاشورا تاسوعا هم رفتیم شهرستان شوهری و ظهر تاسوعا حرکت کردیم و 2ساعت بعد رسیدیم . روز عاشورا هم 5بعدازظهر حرکت کردیم اومدیم خونه ی مامان اینا و برای خواهری غذا بردم.قرارشد شنبه23شهریور بریم شیراز هم برا چکاپ وهم برا تفریح .شوهری و شوهر خواهری با ماشینشون جمعه رفتندو مابا هواپیما راهیه شیراز شدیم از شب قبل خواهری میگفت کمرم  درد میکنه و لنگون لنگون راه میرفت تا صبح که اسنپ گرفتیم و رفتیم فرودگاه.اصلا نمی تونست راه بره .من رفتم براش قسمت خدمات ویژه براش ویلچر گرفتم و کاراش رو انجام دادم .بالخره بعد از 1ساعت رسیدیم شیراز و شوهرش اومد دنبالمون.واقعا ضعیف شده خواهری .روز 1شنبه رفتیم بیمارستان پیوند اعضای شیراز که رهش از خونه تقریبا طولانی بود.منم باهاشون رفتم ایقدر شلوغ بود که نگو با پارتی بازی وقتشو جلو انداختیم ورفتش داخل کمیسیون که دکترها گفته بودن همه چیزش خوبه فقط برا استخوناش پرتو درمانی و شیمی درمانیش رو ادامه بده .از اخلاقش بگم که اصلا افتضاحه و سر همه دادو بیداد میکنه.هیچ جا نتونستیم بریم بیشتر توخونه بودیم شوهری 2شنبه اومدو نموندش.اوضاع خواهری هر لحظه بدتر میشدو همش گریه میکردو درد داشت و تقریبا فلج شده بودش.یه شاهچراغ رفتیم وامامزاده حمزه بن علی که فوق العاده به من چسبید دوست داشتم ساعتها تو حیاطش بشینم و حال کنم .خواهری اونجا لک دید و شد  و ما بهش گفتیم این نشونه ی خوبیه که بدنت داره کار میکنه و علایم بهبودی هست.بماند که من اونجا چقدر گریه کردم و اشک ریختم و روحیه ام صدبرابر بدتر شدش.4شنبه برگشتیم تهران و این شدش مسافرت 1هفته ایه ما به شیراز تازه بشتر چیزا رو ننوشتم ولی تو ذهنم پر رنگه.شیراز به دکتر شیمی درمانیه خواهری اس دادیم که کمرش گرفته نمیتونه راه بره گفت من کاری ازم برنمیاد روحیه و جسمشو خوب کنید تا من بتونم دوباره شیمشو شروع کنم.اصلا یه وضعیتی شده که نگو.

دیروز 1مهر بچه ها رفتند مدرسه ومنم دخترکم رو رسوندم و ازونور اومدم سرکارشیراز براش کفش گرفتم فقط اومدیم تهران براش کوله ومداد و اینا گرفتم.دیروز خداروشکر بهشون خوش گذشته بود.

امروز قراره خواهری رو ببرن پیش روانشناس تا باهاش صحبت کنه تا ببینیم روحیش خوب میشه.چون برا درمانش دیر میشه اگه نجنبیم.

خدایا تورو به بزرگیت و این روزای عزیزت قسم میدم یه رحمی به ما کن و یه گوشه نظری به دل پدرومادرم کن و بچه های سیدش.براتو کاری نداره که خوبش کنی و مارو از عذاب نجات بدی.از رحمتت نا امید نیستیم منتظر معجزت هستیم ایشاله به حق بزرگیت زندگیمونو متحول کنی و مامانمو ازین عذاب الیم نجات بدی خودت میدونی خیلی غصه داره و دائم اشک میریزه ودلش خونه.جوابشو بده سخت بهش میگذره قبلاهم همینطور سر من عذاب کشیده دیگه نزار بیشتر ازاین ناراحت باشه تابلوی حضرت ابوالفضلشو دیدی آورد تو مسجد ابوالفضلت تو شیراز؟نذرکرده بوذد اگر پیوندش کنن اونو برات بیاره که آورد انگشترشو نظر حرم ابوالفضلت کرده تا خوب بشه بیاره بندازه .تموم قواشو جمع کردهتا ازت حاجت دلشو بگیره تو خودت بیشترو بهتر میدونی که چی تو دلش میگذره و چی میخواد ازت.خودت گفتی از رحمتت نا امید نباشیم  به مو میرسونم اما پاره نمیکنم پس جوابمونو بده دیگه .داره بهمون سخت میگذره روحیه هامون داغونه حالمون خوب نیست واین رو زندگیه تک تکمون اثر منفی گذاشته.بچه هاش  غمگینندمخصوصا پسرش و این برای یه بچه ی 6ساله خوب نیست.اصلا میدونم که همه ی اینارو میدونی و میبینیو لمس میکنی تو خودت خیلی بیشترازما نگرانشونی .نگرانیه ما کجاو نگرانیه تو کجا اصلا قابل وصف نیست و نخواهد بود کمکمون کن که جز درگاه تو راهی نداریم وامیدمون فقط به توئه وتوسلمون به ائمه که واسطه بشن برا شفاش. الهی آمین

ایشاله ایندفعه با خبرای خوب بیام.آمیننننننن

شهریور نامه98 وسفر به شیراز

خرداد98 و زیارت امام رضا بعد از 25سال+تیر 98

ماه نوشته های مهرو ابان 97

خواهری ,تو ,رو ,شیراز ,برا ,اصلا ,و این ,خوب نیست ,تو خودت ,میکنه و ,حرکت کردیم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

استاد حسینی طباطبائی کتابخانه آیت الله جلیلی کرمانشاه World science